قوله تعالى و تقدس: یا أیها الذین آمنوا اسْتجیبوا لله و للرسول... الآیة، استجابت بر لسان اهل اشارت بر دو وجه است: یکى استجابت توحید، دیگر استجابت تحقیق. توحید یکتا گفتن مومنان است و تحقیق یکتا بودن عارفان، توحید صفت روندگان است و تحقیق حال ربودگان. آن صفت خلیل است و این صفت حبیب، خلیل رونده بود بر درگاه عزت بر مقام خدمت ایستاده که: وجهْت وجْهی للذی فطر السماوات و الْأرْض حنیفا. جیب ربوده، در صدر دولت بحرمت نشسته، که خطاب آمد از حضرت لم یزل که: «السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته» روش سالکان در استجابت ظواهر است بر متابعت رسول و کشش ربودگان در استجابت سرائر است بر مشاهده علام الغیوب، اینست که عالم طریقت گفت: استجیبوا لله بسرائرکم، و للرسول بظواهرکم اذا دعاکم لما یحییکم، حیاة النفوس بمتابعة الرسول و حیاة القلوب بمشاهدةالغیوب.


فدیت رجالا فى الغیوب نزول


و اسرارهم فیما هناک تجول‏

هیچ کس را از اهل آفرینش بحقیقت حیاة مسلم نیست، بى‏اجابت توحید و بى توقیع تحقیق، تا از حضرت نبوت این نداء عزت مى‏آید که: امرت ان اقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الا الله.


إذا دعاکمْ لما یحْییکمْ، اهل زندگى و زندگان بحقیقت ایشان‏اند که از تراجع پاک‏اند و از تهمت دور، و بدوستى مشهور، از سلطان نفس رسته و دلهاشان با مولى پیوسته، و سرهاشان باطلاع حق آراسته، به نسیم انس زنده و یادگار ازلى یافته و بدوست رسیده.


پیر طریقت گفت: الهى نه جز از شناخت تو شادیست، نه جز از یافت تو زندگانى، زنده بى‏تو چون مرده زندانى است، زندگانى بى‏تو مرگیست، و زنده تو زنده جاودانى است.


یا حیاة الروح مالى لیس لى علم بحالى


تلک روحى منک ملى‏ء و سوادى منک خالى‏

بى‏جان گردم که تو زمن پرگردى


اى جان جهان تو کفر و ایمان منى‏

و اعْلموا أن الله یحول بیْن الْمرْء و قلْبه، سالکان راه حقیقت دو فرقه‏اند: عالمان‏اند و عارفان. فالعالمون وجدوا قلوبهم لقوله تعالى: إن فی ذلک لذکْرى‏ لمنْ کان له قلْب و العارفون فقدوا قلوبهم لقوله تعالى: و اعْلموا أن الله یحول بیْن الْمرْء و قلْبه. رمزى غریب است و اشارتى عجیب، دل راه است و دوست وطن، چون بوطن رسید او را چه باید راه رفتن، در بدایت از دل ناچار است و در نهایت دل حجاب است، تا با دل است مرید است و بى‏دل مراد است. از اول دل باید که بى‏دل راه شریعت بریدن نتوان، اینجا گفت: لذکْرى‏ لمنْ کان له قلْب و در نهایت با دل بماندن دوگانگى است و دوگانگى از حق دورى است. ازینجا گفت: یحول بیْن الْمرْء و قلْبه، و گفته‏اند: صاحب دل چهار کس‏اند، زاهد است دل او بشوق خسته، خائف است دل او با شک شسته، مرید است دل او بخدمت کمر بسته، محب است دل وى بحضرت پیوسته. به داود پیامبر وحى آمد که: یا داود طهر لى بیتا اسکنه، یا داود خانه که میدان مواصلت ما را شاید پاک کن و از غیر ما با ما پرداز. داود گفت: خداوندا! و آن کدام خانه است که جلال و عظمت ترا شاید، گفت: دل بنده مومن، یا داود: انا عند القلوب المحمومة.


هر کجا خرمن سوخته را بینى در راه جست و جوى ما که با سوز عشق ما را میجوید آنجاش نشان ده، که خرگاه قدس ما جز بفناء دل سوختگان نزنند دل بنده مومن خزینه بازار ما است، منزلگاه اطلاع ماست، محراب وصال ماست، خیمه اشتیاق ماست، مستقر کلام ماست، گنج خانه اسرار ماست، معدن دیدار ماست، هر چیزى که بسوزند بى‏قیمت گردد و دل که بسوزد قیمت گیرد.


مصطفى ص گفت: القلوب اوانى الله فى الارض فاحب الاوانى الى الله اصفاها و ارقها و اصلبها، گفت: دلهاى عاشقان امت، جامهاى شراب مهر ربوبیت است، هر دل که از مکونات صافى‏تر و بر مومنان رحیم‏تر، آن دل بحضرت عزت عزیزتر، زینهار تا عزیز دارى و روى وى از کدورات هوا و شهوت نگاه‏دارى، که آن لطیفه است ربانى و نظر گاه سبحانى. مصطفى ص گفت: ان الله لا ینظر الى صورکم و لا الى اعمالکم و لکن ینظر الى قلوبکم،.


گفتا: رویها را میارائید که آراستن روى را بحضرت عزت افتخار نیست، مویها را پرتاب مکنید که موى پرتاب و گره گیر را بران درگاه اعتبار نیست، بصورتها بس منازید که صورت را قدر و مقدار نیست، کارى که هست جز با دل‏هاى پر درد نیست.


پیر طریقت گفت: این کار را مردى بباید با دلى پردرد، اى دریغا که نه در جهان درد ماند و نه در دلها درد.


قال بعض المحققین فى قوله تعالى: یحول بیْن الْمرْء و قلْبه، اشار جل جلاله الى قلوب احبائه بانه یاخذها منهم و یحمیها لهم و یقلبها بصفاته، کما قال النبى ص: قلب ابن آدم بین اصبعین من اصابع الرحمن، یقلبها کیف یشاء فیختمها بخاتم المعرفة، و یطبعها بطباع الشوق، و اتقوا فتْنة لا تصیبن الذین ظلموا منْکمْ خاصة از روى اشارت میگوید: پیشروان و سران قوم را که از آن فتنه بپرهیزید که بعد از آنکه شما بعقوبت رسید پس روان و پروردگان شما بى‏گناه بعقوبت رسند و این چنان باشد که پیروان در راه طریقت چون راست روند و در اوراد و اوقات خویش بکوشند و ضایع نکنند و در تعظیم شریعت فترت نیارند و شفقت از مریدان باز نگیرند، آن مریدان و پس‏روان ایشان در سایه ایشان و برکت همت ایشان زندگانى کنند، و از فتنه دل برآسوده باشند، باز چون مهتران و پیران بدنیا گرایند و در حظوظ نفس بکوشند و در اوراد فترت آرند، آن برکات از ایشان منقطع گردد، و آن فراغ بشغل بدل شود، آن فتنه بایشان تعدى کند، و از سر وقت و ورد خود بیفتند. همچنین تا نفس بنده در طاعت است دل در صفاوت است، و سر در مشاهده، چون نفس در زلت افتد فتنه وى تعدى کند، دل از صفاوت بغفلت افتد، چون دل همت معصیت کند فتنه وى بسر تعدى کند سر از مشاهده در حجب افتد، و نعوذ بالله من الغفلة و القسوة.


یا أیها الذین آمنوا لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتکمْ خیانة الله فى الاسرار من حب الدنیا و حب الریاسة و الاظهار خلاف الاضمار، و خیانة الرسول فى آداب الشریعة و ترک السنن و التهاون بها، و خیانة الامانة فى المعاملات و الاخلاق، و معاشرة المومنین و ترک النصیحة لهم.


یا أیها الذین آمنوا إنْ تتقوا الله یجْعلْ لکمْ فرْقانا مومنانرا میگوید که اگر براه تقوى میروید و بهمه حال تقوى پناه خویش گیرید، شما را فرقانى دهد از علم و الهام که بوى حق و باطل از هم جدا کنید، و راست‏راهى و گمراهى از هم بشناسید، شما که عالمان‏اید بعلم تمام، و شما که عارفان‏اید بالهام درست، فرقان‏ عالم ادله شرع است و برهان روشن ببذل مجهود و کسب بندگى، و فرقان عارف نورى است غیبى، و آئینه روشن بموهبت الهى، و الهام ربانى، رمزى دیگر گفته‏اند درین آیت و لطیفه نیکو، میگوید: این شما که اصل درخت ایمان کشتید اگر آن را بتقوى پرورش دهید، سه ثمره بیرون دهد، یکى فرقان چنان که گفت: یجْعلْ لکمْ فرْقانا، دیگر تکفیر و یکفرْ عنْکمْ سیئاتکمْ،، سوم مغفرت و یغْفرْ لکمْ. فرقان تعریف است، و تکفیر تخفیف است، و مغفرت تشریف، تعریف بسزا و تخفیف نیکو و تشریف تمام.


و إذْ یمْکر بک الذین کفروا... الآیه مکر تلبیس ساختند، و الله مکر هلاک بر ایشان گماشت. شبلى گفت: المکر فى النعم الباطنة و الاستدراج فى النعم الظاهره.


مکر در راه اهل خصوص آید چون بطاعت خود باز نگرند و آن را بزرگ دانند و استدراج عامه خلق را گیرد، آن گه که نعمة دنیا با ایشان روى نهد و تکیه بر آن کنند، اى عالمان و اى عابدان! زینهار که بعلم و عبادت خویش غره نشوید، که ابلیس را علم و عبادت بود و دید آنچه دید، أبى‏ و اسْتکْبر و کان من الْکافرین، اى دنیاداران، اى خواجگان، بدنیا غره مشوید و تکیه بر آن مکنید که قارون ازین دنیا بسى جمع کرد و رسید بآنچه رسید، فخسفْنا به و بداره الْأرْض، مصطفى ص بعلى گفت: «اذا رایت الناس یشتغلون بالفضائل، فاشتغل انت بالفرائض، و اذا رأیت الناس یشتغلون بعمارة الدنیا فاشتغل انت بعمارة العقبى، و اذا رأیت الناس یشتغلون برضاء الخلق فاشتغل انت برضاء الحق، و اذا رأیت الناس یشتغلون الدنیا فاشتغل انت بعمارة القلب، و اذا رأیتهم یشتغل بعضهم بعیوب بعض، فاشتغل انت بعیوب نفسک‏